ܓ✿راه قرآنܓ✿ | ||
|
جهاد در راه خدا بصورت عموم عبا رت "جهاد" به ز بان اتگلسى به جنگ مقدس ( holy war) ترجمه ميشود و از مدت هاى درازى شرح و تفسير آن به عياراتى ميشود كه اكنون اين عبارت را با "جوش و جنون "همرديف و هم مفهوم ساخته اند .انسان با شنيدن اين عبارت به فكر ديگرى مى افتد، نقشه اى به پيش چشم و نظر انسان ترسيم شده مى بيند كه يك گروه د يوانه هاى مذهبى شمشير هاى برهنه را در دست گرفته با ريش هاى انبوه نعره هاى " الله اكبر" را بلند كرده جلو ميروند و در جا ييكه كافرى را مى بينند با لا ى آن حمله برده و شمشير برگردن او نهاده ميگويند : بگو : لا اله الا الله ، ورنه فوراً سرت از تن جدا ميشود .
ما هرين اين تصوير ما را با خيلى ها قلم كارى و چيره دستى رسم كرده و زير آن به حروف " جلى نو شته اند :(از افسانه هاى اين ملت بوى خون مى آيد تعجب اينست كه سازنده و رسامان اين تصوير آنانى اند كه خودشان تا چندين قرن به درجه نهايى مصروف جنگ هاى غير مقدس رزم و پيكار آنها در را خدا نبوده بلكه در راه شكم شان و در راه هوس و نفس اماره شان ميباشد . نزد آنها براى حمله و تعرض با لا ى يك ملت تنها همينقدر موجب و جواز كافى است كه در خاك آنها معادن و جود داشته باشد يا مواد ارتزاقى آنها كفايت كرده يا داراى نفت باشد . در خاك شان تو ليدات فا بريكه هاى اينها به مصرف برسد و يا براى سكوت نفوس زايد آنها خاك و منطقه بدست آيد ، و اگر چيز ديگرى نباشد تنها اين گناه يك ملت نيز براى آنها كفايت ميكند كه بر سر شاهراهى سكو نت داشته باشد كه آن شاهراه به يكى از كشور هاى مقبوضه آنها ميرود يا آنكه ميخواهد اكنون آنرا زير تسلط خود در آورند چيزيكه ما كرده ايم آن داستان ما ضى بوده و كار نامه هاى اينها واقعات تازه يى ميباشد كه همه روزه از انظار جهانيان ميگذرند ، آسيا ، افريقا ، اروپا ،امريكا و احتمالاً منطقه يى بر سر اين كره خاكى وجود نداشته باشد كه از خون اين جنگ هاى غيرمقدس آنها خون آلود نه شده است اما مهارتيكه دارند بايد به ايشان كر يدت بدهيم . آنها تصوير ما را چنان بد نما ساخته كه تصوير خود را در عفب آن پوشانيده اند . و از طرف د يگر سادگى ما نيز قابل كريدت است . چه هنگاميكه ما اين تصوير ، ساخته بيگا نگان خود را مشاهده كرديم چنان متوحش شديم كه نتوانستيم تصوير خود مصوران را بينيم و بر عكس آغاز به معذرت خواستن كرديم كه آقا ، ما جنگ و قتال را چه ميدانيم . ما به مثابه و ما نند پاپان عيسايى و بكشور هاى مبلغين مسالمت آميز بوده ايم و ضمناً ميگوئيم كار ما تنها ترديد چند عقايد مذهبى و به عوض آن قبول لا ندن عقايد ديگران است ، مارا به شمشير چه كار ؟ تنها اينفدر تفصير داريم اگر كسى با لا ى ما تعرض كرد ما در جواب آن دست با لا كرده ايم و اكنون ا ز آن هم توبه كرده ايم و براى اطمينان مزيد سوال كننده ، جهاد شمشير را رسماً منسوخ قرار داده ميگوئيم اكنون مفهوم جهاد تنها كوشش زبان و فلم است . استعمال توپ و تفنگ كار دولت و استعمال زبان و قلم كار ما است علل سوء تفا هم در مورد جهاد خير اين بود حرف دسيسه هاى سياسى . اكنون ما موضوع را روى بحث علمى و علل آن تحليل ميكنيم كه بموجب آن پى بردن به حقيقت ( جهاد فى سبيل الله ) نه تنها براى غير مسلم بلكه براى خود مسلمانان مشكل شد ه است و اينجا ما به دو نوع سوْ نقاهم اساسى بزرگى پى ميبريم سوْ نقاهم اول اينست كه اسلام را به مفهوم يك مذهب ، شناخته اند كه در آن بالعموم به عبارت مذ هب به زبان مى آورند سوْ نقا هم ديگر اينست كه مسلمانان را تنها به مفهوم ملتى مى شناسند كه بر آن اين عبارت بكار برده شده است به علت اين دو سوْ تفا هم است كه نه تنها مسْله جهاد را بلكه ، در حيثيت مجموعى نقشه مكمل اسلام را تغير ميد هد و حيثيت كامل مسلمانان را وارونه نشان ميدهد ، مفهوم مذهب از اعتبار اصطلاح عامه جز ا ين نيست كه مذهب مجموعه چند عقايد ، عبادات و مراسم بوده است ، روى اين مفهوم بايد مذهب در حقيقت يك امر شخصى باشد . شما ميتوا نيد هر عقيده اى را كه بپسند يد ، داشته باشد و وجدان شما به هر آن عبادتيكه رضائيت داشته باشد انجام دهيد . حد اكثر اگر براى اين مذهب جوش و ولوله اى داشته باشيد در جهان براى تبليغ عقايد خود سفر كنيد و بگرديد و با معتقدين عقايد ديگران مناظره كنيد پس براى انجام اين امر كدام فرصتى براى دست بردن به شمشير ميسر ميشود ؟ آيا شما ميخواهيد مردم را به زور هم عقيده خود بسازيد ؟ اين سوال ها بصورت لازمى بميان مى آيد هنگا ميكه شما اسلام را روى اصطلاح عامه يك مذهب قرار ميدهيد و اگر واقعأ اسلام داراى اين حيثيت باشد پس در حقيقت جوازى براى ثبوت جهاد نا ممكن ميشود همچنان مفهوم ( ملت ) جز اين چيست كه آن نام گروه متجانس اشخاصى است كه به علت اشتراك در امور اساسى خود ها مجتمع و از ديگر گروه ها كسب امتياز كرده ا ند . ملتى كه به مقهوم اين گروه باشد آن روى دو اصل دست به شمشير ميزند ، اگر توان آنرا دارد . اول اين كه براى غصب حقوق مشروع آنها كسى با لا ى آنها تعرض بكند و دوم آنكه خودش به غرض غصب حقوق مشروع ديگران متعرض شود در صورت اول براى دست زدن به شمشير يك جواز اخلا قى وجود دارد (گر چه برخى از بزرگان مذهبى ، مذهب هندو اين را نيز نا مشروع ميدانند ) ولى در صورت دوم جز برخى از دكتاتورها هيچكسى جايز نميداند حتى اولياى امور سلطنت هاى وسيع بريتانيا و فرانسه نيز جرأت آنرا نميكنند كه اين عمل را مشروع قرار بدهند حقيقت جهاد پس اگر اسلام يك ( مذهب ) ؤ مسلمان يك ( ملت ) است در آنصؤرت مفهؤم جهاد كه بر اساس اسلام افضل العبادات شمرده ميشؤد سراسر خاتمه مييابد اما حقيقت اينست كه اسلام نام كدام ( مذهب ) ؤمسلمان نام كدام ( ملت ) نبؤده است . دراصل اسلام يك ايديؤلؤژى ؤمسلك انقلابى است كه ميخؤاهد نظم اجتماعى اسلام نيز بمثابه همه نهضت هاى انقلابى از عبارت مرؤج گذشته يك زبان ؤيژه اصطلاحى پرسشى بميان مى آيد كه اسلام چرا عبارات ديرينه را ترك ؤ اين عبارت جديد را پسنديده است ؟ پاسخ آن جز اين نيست كه عبارت ( جنگ ) براى ملل ؤ سلطنت ها ؤ كارزار هاى بين آنها بكار برده شده ؤ تا امرؤز بكار برده ميشؤد . اشخاص يا احزابيكه جهت اهداف نفسانى ميرزمند ، محرك اصلى اين گؤنه پيكار ها تنها هدف شخصى يا اجتماعى ميباشد كه در آن شايبه يى از كدام ايديؤلؤژى ؤ حمايت اصؤل ديده نميشؤد . پيكار اسلام چؤن اين نؤعيت را نداشتهلهذا اين گؤنه عبارات را ترك ميكند . در پيشگاه آن منافع يك ملت يا ملت ديگر منظؤر نبوده و با آن علاقه يى ندارد كه يك سلطنت بر زمين مسلط بوده و سلطنت ديگر نابود شود . با چيزيكه اسلام علاقه دارد آن عبارت است از فلاح انسانيت وبراى اين نجات يك ايديولوژى خاص ؤ يك مسلك عملى خود را تطبيق ميكند ، مخالف اين ايديولوژى و مسلك در هر جاييكه دولتى باشد اسلام آنرا از بين ميبرد بدون در نظر داشت اينكه آن ملتى باشد يا كشورى . مدعاى اسلام تشكيل حكومت بر وفق ايديولوژى و مسلك آن بوده است ، بدون ملحوظ داشتن اينكه بيرق آنرا چه كسى بلند ميكند و ضربه آن بر حكمروايى چه كسى وارد ميشود . اسلام سرزمين ميخواهد آنهم نه حصه يى از زمين بلكه همه كره زمين را . اسلام براى اين نيست كه حكومت و زمين را از دست يك ملت كشيده در دست يك ملت ويژه يى در آورد ، بلكه تنها براى اينستكه ايديولوژى و پروگرام فلاح انسانيت را كه در دست دارد يا به عبارت درست تر بايد بگوئيم كه بر نامه فلاح انسانيت كه موسوم به اسلام است بايد تمام نوع بشر از آن مستفيد شوند . براى نيل به اين هدف از تمام آن نيروها ميخواهد كار بگيرد كه براى برپا ساختن انقلاب موثر واقع شده ميتوانند، و به كارگرفتن ازين نيروها را به عبارت جامع نام ( جهاد ) داده شده است . طرز فكر و ديدگاه مردم را به وسيله زبان و قلم تغير دادن و ايجاد انقلاب ذهنى در آنها نيز ، جهاد است . تغيرنظام حيات مستبدانه به نيروى شمشير و تشكيل يك نظام عادلانه نوين نيز جهاد است و درين راه صرف ثروت و تپ و تلاش جسمى نيز جهاد شمرده ميشود قيد لازمى فى سبيل الله اما جهاد اسلامى تنها ( جهاد ) نبوده بلكه ( فى سبيل الله ) است . قيد ( فى سبيل لله ) با آن يك قيد لازمى است ، اين عبارت نيز با زبان اصطلاحى ويژه اسلام تعلق ميگيرد، كه قبلاً به آن اشاره كرده ام . ترجمه تحت لفظى آن ( در راه خدا ) است . برخى از مردم در سوء تفاهم يا اشتباه افتاده مى انديشند كه جهاد فى سبيل الله عبارت است ازينكه اسلام مردم را با استعمال قوه ، به عقايد مذهبى خود بيرو ميسازد . زيرا در ذهن و دماغ تنگ اينگونه مردم مفهوم ( راه خدا ) جزاين جاگزين شده نميتواند . مگر در زبان اسلام اين مفهوم خيلى ها وسيع است ، هر اّن كاريكه غرض فلاح و بهبود اجتماعى صورت ميگيرد و هدف وغرض انجام كننده اّن هيچ نوع استفاده دينوى از اّن نباشد بلكه تنها هدف رضا و خوشنودى خدا باشد ، اسلام اّن را ( فى سبل الله ) قرار ميدهد . مثلاً اگر شما صدقه ميدهيد به اين نيت كه از اّن در دنيا طور مادى يا اخلاقى استفاده كنيد پس اين صدقه يا خيرات شما فى سبيل الله شده نميتواند و اگر نيت شما ازين خيرات اّن باشد كه شما به يك انسان بى بضاعت كمك مى كنيد تا خوشنودى خدا را حاصل كنيد ، اين عمل شما فى سبيل الله است پس اين اصطلاح ويژه ايست براى آن گونه اعماليكه كاملاً بااخلاص باشد ، از همه اغراض نقسانى پاك بوده بانيتى انجام شود كه عمل يك انسان براى فلاح انسانهاى ديگر ، موجب خوشنودى خدا است و هدف نهايى زندگى انسان هم جز حصول خوشنودى ما لك كاينات چيز ديگرى نيست يعنى : ما مقام عزت را در روز رستاخيز براى آن عده مردم معين كرده ايم كه نميخؤاهند در زمين برترى خود را بر قرار كنند و فساد كنند پيرؤزى عا قبت تنها نصيب آنانى است كه از خدا مى ترسند ، در حديث شريف آمده است كه شخصى از رسول الله صلى الله عليه وسلم پرسيد مفهوم جنگ در راه خدا چيست ؟ شخصى براى ثروت جنگ مى كند . شخصى ديگرى براى كسب شهرت مى رزمد و شخصى سومى به اساس عداوت با شخص ديگرى جنگ مى كند يا از روى جوش و جذبه حميت ملى به پيكار مى پردازد از جمله اينها كدام جنگ فى سبيل الله است آنحضرت صلى الله عليه وسلم در پاسخ او فرمود : پيكار هيچ يكى از آنها فى سبيل الله نيست ، پيكار فى سبيل الله از آن شخصى است كه هدف او اعلاى كلمة الحق باشد در حد يث ديگرى آمده است كه : اگر شخصى جنگ كند و در دل اؤ نيتى براى بدست آوردن يك ريسمان شتر بستن هم باشد ، اجر اؤ به هدر رفت الله تنها عمل كسى را قبول مى كند كه محض براى خوشنود ى او باشد واز آن هيچ مقصد و هدف شخصى يا حزبى در نظرنداشته باشد . پس قيد فى سيبيل الله براى جهاد از نقطه نگاه اسلامى ارزش خاصى دارد ، مجرد جهاد در دنيا هر جاندارى مى كند و هر يكى آن براى حصول مقصدش همه نيروى خود را صرف مى كند مگر "مسلمان " نام حزب انقلابى يى است كه در مفكوره هاى انقلابى او مهمترين ميخواهيم پس از شرح مختصر در معنويت مفهوم "جهاد" و " فى سبيل الله " آن داعيه انقلاب را تشريح بكنم كه اسلام با خود آورده است تا به آسانى فهميده شده بتواند كه براى اين داعيه نيازمندى جهاد چه بوده و غايه داعيه انقلاب اسلامى خلاصه داعيه انقلاب اسلام از ين قرار است :{ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ}( سوره البقره آيه 21 يعنى : اى مردم تنها بندگى آن پرورد گار خود را بكنيد كه او ( تعالى ) شما را آفريده است اسلام ، كار گران و دهقانان يا زمينداران و ما لكان فابريكه ها را مخاطب نساخته بلكه همه انسا نها را مخاطب ميكند ، خطاب او (تعالى) به انسان از حيث انسان است و ميفرمايد كه اگر شما جز خدا ، بندگى ، اطاعت و فرمانبردارى كدام كس ديگرى را ميكنيد ، پس آنرا ترك كنيد . اگر در نهاد خود شما ادعاى خدائى باشد، آنرا هم از دماغ خود بيرون كنيد زيرا قبولاندن بندگى خود بر ديگران و سر ديگران را براى خود خم كردن حق هيج يكى از شما نيست ، همه شما بايد از خدا بندگى كنيد و بايد همه شما در بندگى او تعالى برابر و يك سويه باشيد { يعنى : بياييد ما و شما گرد نكته يى جمع شويم كه در بين ما و شما يك سان است . اينكه ما جز خدا بندگى كسى ديگرى را نكنيم و در خداوندى هيچ كسى را هم شريك با خداوند قرار ندهيم و هيچ كسى از ما هيچ كسى را جز خدا مالك امر و نهى نيز نسازد اين بود داعيه انقلاب جهانى و كلى كه شعار داده گفت :إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ - يعنى : حكومت جز خدا از هيچ كس نيست كسى حق ندارد كه به ذات خود حكمران انسانها شود و چيزيكه به صلاحيت خود بخواهد به آن حكم كند و چيزيكه نخواهد از آن منع كند . انسانرا بالذات ، مالك امر و نهى قرار دادن در حقيقت آنرا شريك در خدايى قرار دادن است و اين اصل در جهان بناى فساد است . به آن فطرت درست يكه پروردگار انسان را آفريده است و راه راست زندگى را به او نشان داده . يگانه علت انحراف انسان تنها اينست كه مردم خدا را فراموش ميكنند و در نتيجه حقيقت آفريدن خود را نيز فراموش ميكنند و انجام آن بصورت لازمى اين ميشود كه برخى از اشخاص ، خانواده ها يا طبقات ، داعيه سرى يا علنى خدايى را گرفته و به وسيله استعمال قوه از مردم سوء استفاده كرده آنها را بندگان خود مى سازند . از جانب ديگر نتيجه اين خدا فراموشى و خود فراموشى آن ميشود كه برخى از مردم ، خداوندى زورمندان را قبول مى كنند و اين را حق او ميدانند كه آنها حكم كنند و اينها سرخود را در پيشگاه آنان خم كنند . اينست بنياد ظلم ، فساد و انتفاع نامشروع يعنى استثمار { يعنى : هرگز به حكم آن مردم اطاعت نكنيد كه از حد مشروع خود تجاوز كرده اند و در زمين اشاعه فساد ميكنند و اصلاح نميكنند { يعنى : از شخصى هر گز اطاعت نكنيد كه ما قلبش را از ياد خويش غافل كرده ايم و شخصى كه از نفس و خواهشات خود متابعت كرد و كارش بر بناى افراط و تفريط باشد . { أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا} ( سوره هودآيه هاى 18و19 لعنت خدا بر آن ستمگارانى كه در راه مستقيم هدايت كرده خدا ايجاد مشكلات مى نمايند و ميخواهند آنرا خم و پيچ بسازند او (تعالى ) از مردم مى پرسند كه : أَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ؟ بندگى و اطاعت اين خدايان متغيره ايكه شما در بندگى آن ها مصروفيد مى پسنديد يا بندگى و اطاعت آن خداى واحد را كه نسبت به همه توانا و قادر است ؟ اگر گرويده اين خداى واحد و توانا نشويد بدانيد كه اين خدايان كوچك و كاذب شما را نجات نخواهند داد . اينها به نحوى از آنحا بر شما مسلط مى شوند و فساد و نابسامانى را بر پا مى كنند { يعنى : در حقيقت بادشاهان چون در آيند به ديهى ، خراب كنند آنرا و عزيز ترين اهل آنرا رسوا سازند و همچنين ميكنند { يعنى : وچون رياست پيدا كند بشتابد در زمين تا تباهى كند در آنجا و نا بود سازد زراعت و مواشى را و خدا دوست ندارد تباهكارى را اينجا فرصت تفصيل مزيد ميسر نيست . مختصراً اين مطلب را ميخواهم ذهن نشين بسازم كه دعوت توحيد و خدا پرستى اسلام تنها به مفهوم دعوت يك عقيده مذهبى نيست كه در اّن بصورت عموم دعوت عقايد مذهبى بعمل اّيد بلكه در حقيقت اين يك دعوت انقلاب اجتماعى بوروژواها ، زمينداران و اجاره دارن قلمداد نموده اند و اكثريت مردم عامه را مطيع و فرمانبردار خويش ساخته اند و به اين ترتيب ارباب من دون الله عرض اندام كرده اند . از تمام جهان بنا بر حقوق طبيعى و طبقاتى شان خواستار اطاعت و بندگى ميشوند و به صراحت اعلام ميكنند كه " را بلند كرد ، حكومت وقت بلا فاصله به مقابله وى دست بكار ميشد و تمام طبقات خاين نيز با وى همراهى و همكارى مى ورزيدند . زيرا اين ندا تنها بيان يك قضيه ما بعد الطبيعى خصوصيت دعوت انقلاب اسلامى جاى ترديد نيست كه همه پيامبران عليهم السلام زعماى انقلاب بودند، و پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم بزرگترين زعيم و قائد انقلابى بود . اما چيزيكه درميان ساير انقلابيون جهان و اين زعماى انقلابى خدا پرست ، خط واضع امتياز را كشيده است اينست كه اين رهبران انقلابى با وصف اينكه نيات احسنى دارند اما عدل و مساوات را تأمين كرده نميتوانند ، آنها يا خودشان از طبقات مستضعف سر بدر كرده اند و يا احساس حمايت ازين طبقات را در خود جاداده و برخاسته اند و همه امور و شئون را از گوشه چشم همين طبقات مستضعف مشاهده مى كنند . در نتيجه اينگونه طرز ديد طبعاً غير جانب دارانه و تنها به نفع انسانيت نيست بلكه بسوى يك طبقه به چشم حقارت و نفرت مى نگرند و به گروه ديگرى از در حمايت و مهربانى پيش مى آيند . اينها تداوى ظلم و تعدى را طورى تجويز نموده اند كه در حقيقت خود جواب ظلم اند . براى آنها تجويز نظام اجتماعى معتدل ، متوازن و مبرى از احساسات انتقام جويانه ، حسد و عداوت امكان نا پذير است كه در آن مردم بصورت عمومى زندگى آرام و مرفه يى داشته باشند برعكس پيامبران عليهم السلام ، چه بسا رنجهائى كه نكشيدند و چه بسا ظلم و استبداديكه آنها و ياران شان تحمل نكرده اند اما با آنهم اثرى از مقاصد و جذبات شخصى در نهضت انقلابى شان راه نيافته ، آنها در پر تو هدايات خداوندى راه مستقيمى را مى پيمايند و خدمات شانرا ايفا ميكنند و خداوند چون از احساسات انسانى منزه است نه با هيچ يك از طبقات انسانى رشته بخصوصى دارد و نه با طبقه ديگرى عداوت و دشمنى . روى همين واقعيت و در پر تو همين هدايات خداوندى ، پيامبران عليهم السلام علاوه بر اينكه تمام امور زندگى را با عدالت و انصاف كامل به پيش مى برند، عوامل رفاه و آسايش عامه نيز مطمع نظر شان بوده و همواره پى تدبيرى بوده اند كه فلاح و آسوده حالى تمام مردم را تضمين كرده بتوا ند . پيامبران خدا بر آن بودند تا نظامى را در جامعه مستقر سازند كه در آن هر شخصى در حدود جايز و حقه شان زيست كنند ، از حقوق قانونى شان مستفيد باشند و در روابط ذات البينى افراد و اجتماع موازنه كامل بميان آيد . همين علت است كه نهضت انقلابى انبياء عليهم السلام گاهى هم دستخوش نزاع طبقاتى ضرورت جهاد و غايه آن براى من دشوار است درين مقال مختصر آن همه تفصيلات نظامى و اجتماعى آنانيكه اين دعوت را مى پذيرند مربوط به هر طبقه يى ، هر نسلى ،هر ملتى و هر كشوريكه بوده باشند با حقوق مساوى و حيثيت مساوى عضو جماعت اسلامى شناخته ميشوند . و به ا ين ترتيب حزب انقلابى بين المللى يى بميان مى آيد كه قرآن عظيم الشان از آن ( حزب الله ) نام برده است و نام دومى اش ( جماعت اسلامى ) يا ((امت مسلمه )) است اين حزب بوجود آمده و براى نيل به مقصد و اهداف اصلى اش جهاد را آغاز كرده است . هدف و اقتضاى تاسيس اين نهضت اينست كه اقتدار و قدرت نظام غير اسلامى را خاتمه بخشد و به عوض آن حكومتى با ضوابط و اصول معتدل و متوازن تمدنى و اجتماعى را مستقر سازد كه در قرآن عظيم الشان از آن به لفظ جامع ( كلمة الله ) تعبير شده است . اگر اين حزب در راه تبديلى حكومت و استقرار حكومت نظام اسلامى بذل مساعى ننمايد بدون شك هدف تأسيس و بوجود آمدن آن به هدر ميرود زيرا اين حزب غرض تأمين هدف و مقصد ديگرى بوجود نيامده است و جهاد جز اين ، راه و هدفى درپيش ندارد كه در آن صرف مساعى نمايد . قرآن مبارك يكى از مقاصد و اهداف تأسيس آنرا بيان مى كند و آن عبارت است از :{كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ }( سوره آل عمران آيه 110 ترجمه : شما بهترين امت هستيد كه بيرون شده ايد براى مردم ، بر نيكويى ها امر مى كنيد و از نكوهيده ها باز ميداريد و ايمان داريد بر خدا اين ، جماعت تنها واعظين و وظيفه و رسالت آن از بين بردن تمام انواع ظلم و فتنه ، فساد ، بداخلاقى ، طغيان و خيانت ازروى زمين است . پايان بخشيدن و فرو ريختن كاخهاى ارباب من دون الله واستقرار نيكويى ها به عوض نكوهيده ها (( |