وبلاگicon
Susa Web Tools
ܓ✿راه قرآنܓ✿

ܓ✿راه قرآنܓ✿
 
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه قرآن و آدرس quran-way.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نفس در قرآن

 

بسم الله و الصلاة و السلام علی رسول الله و آله و صحبه و من والاه اما بعد

:
نفس یکی از واژه‌هایی است که در قرآن به صورتهای گوناگون و به معانی مختلفی ذکر گردیده که این تنوع در معانی و کثرت بیان، خود دال بر اهمیت آن است. ما می‌خواهیم بررسی مجمل و مختصری درباره‌ نفس داشته باشیم. و تفصیل و تفسیر آن را به اراده و عزم خواننده واگذار میکنیم. نفس درکتابهای لغت به معانی مختلفی ذکر شده که از جمله می‌توان نفس به معنی روح و به معنی نیروی تشخیص و درک و به معنی خون و همچنین ذات انسان و فرَج و گشایش و غیره اشاره کرد. اما در تعریف نفس، بدون مد نظر داشتن تعاریف فلاسفه پیرامون آن، اختلافات زیادی میان علماء مسلمانهاست، و ما به قسمتی از تعریف ابن ابی العز حنفی بسنده می‌کنیم. و آن اینکه نفس: بر اساس دلالت کتاب و سنت و اجماع صحابه و ادله عقلی، جسمی است که ماهیتش مخالف این جسم محسوس است، و نورانی و والا و سبک وزنده ی متحرکی است که در جوهر اعضاء نفوذ می‌کند، همانند جریان آب درگُل و جریان روغن در زیتون....

اما در قرآن کلمه نفس به حالات مختلفی ذکر شده و تعداد آن به بیش از280 بار می‌رسد. بدینصورت که کلمه ، أَنْفُسَهُمْ، أَنْفُسِهِمْ، أَنْفُسُهُمْ،91 بار در قرآن ذکر شده است. و نَفْسٌ، نَفْسٍ، نَفْسِ،59 بار، و أَنْفُسَکُمْ، أَنْفُسُکُمُ، أَنْفُسِکُمْ، 49بار، و نَفْسَهُ، نَفْسِهِ‌، نَفْسُهُ،33 بار، و نَفْسًا،14 بار، و نَفْسِی،13 بار، و الْأَنْفُسُ6 بار، و نَفْسِکَ، نَفْسَکَ، نَفْسُکَ،5 بار، و أَنْفُسِهِنَّ،4 بار و نَفْسِهَا، نَفْسَهَا،3 بار، و أَنْفُسِنَا، أَنْفُسَنَا،3 بار، و النُّفُوسُ،1 بار و نُفُوسِکُمْ،1 بار آمده است. و همچنین به معانی و صفت مختلفی آمده و ما به چند تا از آن بسنده می‌کنیم، از جمله

1-

2-

3-

4-

5-

6-

7-

9-

10-

-

:نفس به معنی ذات پروردگار یا تَعْلَمُ مَا فِی که می‌فرمایدصفات او آمده است. به معنی ذات مبارکش مانند فرموده نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَاالمائدة(116). و قوله تعالی کَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ طه(41) و قوله مُوسَى کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ%وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی الرَّحْمَةَ،الانعام(12) و قوله الرَّحْمَةَ وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ. و به معنی صفاتش مانند الانعام وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ(آل عمران28) و قولهالْمَصِیرُ (آل عمران30) که در اینجاَ، نفْسَهُ، صفت اوست، به معنیرَءُوفٌ بِالْعِبَادِ انتقام و خشم گرفتن و عقابش می‌باشد.نفس به معنی روح به کار گرفته شده، بشرطی که یَا أَیَّتُهَا با صفت مطمئنه همراه باشد ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً%(والله اعلم)، مانند قول پرودگار النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (الفجر30)وَادْخُلِی جَنَّتِی یعنی در جسد بندگان من% فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ (الاسراء :85)و دیگر اینکه نفس مخلوق است"مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ با توجه به این آیه (الزمر62) و آیات دیگری از این قبیل". نفس به معنی خون، مانند قول وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّپرودگار (الانعام98). که وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآَیَاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ خون قرارگاه و وداع گاهی است، برای صدها مواد شیمیایی که در اعضای مختلف انسان وجود دارد. اینکه نفس به معنی خود انسان به کار رفته است مانند قول پروردگار که ‌(البقرة48) ووَاتَّقُوا یَوْمًا لَا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئًافرماید أَنَّهُ مَنْ (البقرة233) و قولهلَا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَاقوله قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ (المائدة32). نفس به معنی فرد مشخصی در قرآن به کار رفته استالنَّاسَ جَمِیعًا فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آَثَارِهِمْ إِنْ لَمْمانند قول پروردگار (الکهف6). که در اینجا مراد از نفسک خودیُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا کُلُّ الطَّعَامِ کَانَ حِلًّا لِبَنِی است. همچنانکه در این آیه رسول الله (آل عمران93) مراد از إِسْرَائِیلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَى نَفْسِهِ است. از معانی نفس دیگر می‌توان به درون انسان اشاره کرد. نفسه حضرت یعقوب رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا چنانکه خداوند می‌فرماید: إِنَّ(الاسراء25) و قوله صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُورًا اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا وَلَقَدْخَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا(الرعد11)و قوله بِأَنْفُسِهِمْ (ق16)
8-
یکی دیگر از معانی نفس در قرآن از نفس اصل وتُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا می‌فرماید:ریشه انسان منظور است چنانکه الله وَهُوَ (النساء1) و قولهرَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ (الانعام98). و دیگر از این قبیل آیات.الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ از ذکر نفس در قرآن ابعاد خاصی از درون انسان مورد نظر است مانند قول پرودگار که إنَّ(القیامة2) و قولهوَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ می‌فرماید یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ (یوسف53) و قولهالنَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى (الفجر27) و قولهالْمُطْمَئِنَّةُ (النازعات40) . که در آیه اول بعد سرزنشگر درون انسان بهالنَّفْسَ عَنِ الْهَوَى نفس لوامه یاد شده و در آیه53 سوره یوسف یکی دیگراز ابعاد خاص درون آدمی به نام نفس اماره که زیاد به بدی و پلیدی امر میکند ذکر شده است. و دیگر از ابعاد خاص درون انسان نفس مطمئنه یا نفس آرامش یافته است که در آیه 27 الفجر ذکرگردیده. و آخری از ابعاد خاص انسان عزم و اراده قوی او و ایمان راستین و راسخ است که مانع و سد راه عملکرد نفس اماره بالسوء میشود. این از مضمون آیه40 النازعات فهمیده می‌شود.یکی دیگر از صفات نفس اینکه نفس موصوف به صفت عمل و کسب و تکلیف است که تعداد زیادی از یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراًآیات دال بر این موضوعند به عنوان مثال: فکیف إذا ضمعناهم(آل عمران30) 2- و ما عملت من سوء تود لو أن بینها و بینه أمداً لا یکلف(آل عمران25) 3- لیوم لاریب فیه و وضعت کل نفس ما کسبت و هم لا یظلمون (بقره233). 11-اینکهالله النفس إلا وسعها و لقدنفس وسوسه می‌شود چه بخیر و چه بشر (ق 16).خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن أقرب إلیه من حبل الورید و لو أن کل نفس ظلمت ما فی12-نفس موصوف به صفت ظلم است چه بر خود و چه بر دیگران الأرض لافتدت به و أسروا الندامة لما رأو العذاب و قضی بینهم بالقسط و هم (یونس54). 13-اینکه نفس می‌میرد یعنی از بدن خارج می‌شود ولی معدوم نمیلایظلمون (آل عمران185) و قابلیت خوشی و عذاب بعد از مرگ را دارد،کل نفس ذائقة الموت شود که بر حسب القبر روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النیران چنانچه در حدیث آمده که عمل شخص است.

نويسنده: عبدالرحمن شريف پور

-

-

نگاه: لسان العرب ج6ص231/ العین:ج3ص1822-1823/معجم مقایس اللغَة ج5ص460-461 شرح عقیدَة الطحاویَ فی العقیدَة السلفیة ج2ص457، مولف: صدر الدین علی بن علی بن محمد بن أبی العز الحنفی تحقیق أحمد محمد شاکر

موسوعة الشاملة

-

اینترنت: سایتwww.islamonline.net
بحث، النفس فی القرآن -من علم النفس القرآنی:ص36-37-38 اثردکتور عدنان شریف

-

کتاب روانشناسی از دیدگاه غزالی و دانشمندان اسلامی ص90 الی 93 نگارش دکتر سید محمد باقر حجتی، ناشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی .

پايگاه اطلاع رسانی اصلاح

.

سال چهارم دانشکده دعوت و اصول دین بندرعباس

[ یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:, ] [ 16:58 ] [ سیف الله حدید ]

جهاد در راه خدا

بصورت عموم عبا رت "جهاد" به ز بان اتگلسى به جنگ مقدس

 

( holy war) ترجمه ميشود و از مدت هاى درازى شرح و تفسير آن به عياراتى ميشود كه اكنون اين عبارت را با "جوش و جنون "همرديف و هم مفهوم ساخته اند .انسان با شنيدن اين عبارت به فكر ديگرى مى افتد، نقشه اى به پيش چشم و نظر انسان ترسيم شده مى بيند كه يك گروه د يوانه هاى مذهبى شمشير هاى برهنه را در دست گرفته با ريش هاى انبوه نعره هاى " الله اكبر" را بلند كرده جلو ميروند و در جا ييكه كافرى را مى بينند با لا ى آن حمله برده و شمشير برگردن او نهاده ميگويند : بگو : لا اله الا الله ، ورنه فوراً سرت از تن جدا ميشود .

ما هرين اين تصوير ما را با خيلى ها قلم كارى و چيره دستى رسم كرده و زير آن به حروف " جلى نو شته اند :(از افسانه هاى اين ملت بوى خون مى آيد

).

تعجب اينست كه سازنده و رسامان اين تصوير آنانى اند كه خودشان تا چندين قرن به درجه نهايى مصروف جنگ هاى غير مقدس

( Un – holy War) بوده آند، تصوير خود شان اينست كه اّنها در حرص ثروت و اقتدار به حد اّّخر گرسنگى رسيده به هر نوع اسلحه دست زده به مثابه رهزنان بالا ى همه جهان حمله برده ا ند و هر طرف بازار هاى تجارت ، ذخاير مواد خام و زمين هاى قابل سكونت را مستعمره خود ساخته و در هر جا معادن مهم را جستجو و تلاش ميكنند تا بتوانند هيز مى را براى آتش خاموش نا پذير حرص و آز خود فراهم كنند .

رزم و پيكار آنها در را خدا نبوده بلكه در راه شكم شان و در راه هوس و نفس اماره شان ميباشد . نزد آنها براى حمله و تعرض با لا ى يك ملت تنها همينقدر موجب و جواز كافى است كه در خاك آنها معادن و جود داشته باشد يا مواد ارتزاقى آنها كفايت كرده يا داراى نفت باشد . در خاك شان تو ليدات فا بريكه هاى اينها به مصرف برسد و يا براى سكوت نفوس زايد آنها خاك و منطقه بدست آيد ، و اگر چيز ديگرى نباشد تنها اين گناه يك ملت نيز براى آنها كفايت ميكند كه بر سر شاهراهى سكو نت داشته باشد كه آن شاهراه به يكى از كشور هاى مقبوضه آنها ميرود يا آنكه ميخواهد اكنون آنرا زير تسلط خود در آورند

.

چيزيكه ما كرده ايم آن داستان ما ضى بوده و كار نامه هاى اينها واقعات تازه يى ميباشد كه همه روزه از انظار جهانيان ميگذرند ، آسيا ، افريقا ، اروپا ،امريكا و احتمالاً منطقه يى بر سر اين كره خاكى وجود نداشته باشد كه از خون اين جنگ هاى غيرمقدس آنها خون آلود نه شده است

.

اما مهارتيكه دارند بايد به ايشان كر يدت بدهيم . آنها تصوير ما را چنان بد نما ساخته كه تصوير خود را در عفب آن پوشانيده اند . و از طرف د يگر سادگى ما نيز قابل كريدت است . چه هنگاميكه ما اين تصوير ، ساخته بيگا نگان خود را مشاهده كرديم چنان متوحش شديم كه نتوانستيم تصوير خود مصوران را بينيم و بر عكس آغاز به معذرت خواستن كرديم كه

آقا ، ما جنگ و قتال را چه ميدانيم . ما به مثابه و ما نند پاپان عيسايى و بكشور هاى مبلغين مسالمت آميز بوده ايم و ضمناً ميگوئيم كار ما تنها ترديد چند عقايد مذهبى و به عوض آن قبول لا ندن عقايد ديگران است ، مارا به شمشير چه كار ؟ تنها اينفدر تفصير داريم اگر كسى با لا ى ما تعرض كرد ما در جواب آن دست

با لا كرده ايم و اكنون ا ز آن هم توبه كرده ايم و براى اطمينان مزيد سوال كننده ، جهاد شمشير را رسماً منسوخ قرار داده ميگوئيم

: :

اكنون مفهوم جهاد تنها كوشش زبان و فلم است . استعمال توپ و تفنگ كار دولت و استعمال زبان و قلم كار ما است

.

علل سوء تفا هم در مورد جهاد

:

خير اين بود حرف دسيسه هاى سياسى . اكنون ما موضوع را روى بحث علمى و علل آن تحليل ميكنيم كه بموجب آن پى بردن به حقيقت ( جهاد فى سبيل الله ) نه تنها براى غير مسلم بلكه براى خود مسلمانان مشكل شد ه است و اينجا ما به دو نوع سوْ نقاهم اساسى بزرگى پى ميبريم

:

سوْ نقاهم اول اينست كه اسلام را به مفهوم يك مذهب ، شناخته اند كه در آن بالعموم به عبارت مذ هب به زبان مى آورند

.

سوْ نقا هم ديگر اينست كه مسلمانان را تنها به مفهوم ملتى مى شناسند كه بر آن اين عبارت بكار برده شده است

.

به علت اين دو سوْ تفا هم است كه نه تنها مسْله جهاد را بلكه ، در حيثيت مجموعى نقشه مكمل اسلام را تغير ميد هد و حيثيت كامل مسلمانان را وارونه نشان ميدهد ،

مفهوم مذهب از اعتبار اصطلاح عامه جز ا ين نيست كه مذهب مجموعه چند عقايد ، عبادات و مراسم بوده است ، روى اين مفهوم بايد مذهب در حقيقت يك امر شخصى باشد . شما ميتوا نيد هر عقيده اى را كه بپسند يد ، داشته باشد و وجدان شما به هر آن عبادتيكه رضائيت داشته باشد انجام دهيد . حد اكثر اگر براى اين مذهب جوش و ولوله اى داشته باشيد در جهان براى تبليغ عقايد خود سفر كنيد و بگرديد و با معتقدين عقايد ديگران مناظره كنيد پس براى انجام اين امر كدام فرصتى براى دست بردن به شمشير ميسر ميشود ؟ آيا شما ميخواهيد مردم را به زور هم عقيده خود بسازيد ؟ اين سوال ها بصورت لازمى بميان مى آيد هنگا ميكه شما اسلام را روى اصطلاح عامه يك مذهب قرار ميدهيد و اگر واقعأ اسلام داراى اين حيثيت باشد پس در حقيقت جوازى براى ثبوت جهاد نا ممكن ميشود

همچنان مفهوم ( ملت ) جز اين چيست كه آن نام گروه متجانس اشخاصى است كه به علت اشتراك در امور اساسى خود ها مجتمع و از ديگر گروه ها كسب امتياز كرده ا ند . ملتى كه به مقهوم اين گروه باشد آن روى دو اصل دست به شمشير ميزند ، اگر توان آنرا دارد . اول اين كه براى غصب حقوق مشروع آنها كسى با لا ى آنها تعرض بكند و دوم آنكه خودش به غرض غصب حقوق مشروع ديگران متعرض شود

. .

در صورت اول براى دست زدن به شمشير يك جواز اخلا قى وجود دارد (گر چه برخى از بزرگان مذهبى ، مذهب هندو اين را نيز نا مشروع ميدانند ) ولى در صورت دوم جز برخى از دكتاتورها هيچكسى جايز نميداند حتى اولياى امور سلطنت هاى وسيع بريتانيا و فرانسه نيز جرأت آنرا نميكنند كه اين عمل را مشروع قرار بدهند

.

حقيقت جهاد

:

پس اگر اسلام يك ( مذهب ) ؤ مسلمان يك ( ملت ) است در آنصؤرت مفهؤم جهاد كه بر اساس اسلام افضل العبادات شمرده ميشؤد سراسر خاتمه مييابد اما حقيقت اينست كه اسلام نام كدام ( مذهب ) ؤمسلمان نام كدام ( ملت ) نبؤده است . دراصل اسلام يك ايديؤلؤژى ؤمسلك انقلابى است كه ميخؤاهد نظم اجتماعى

( Social order) همه جهان را تغير داده آنرا بر ؤفق ايديؤلؤژى ؤ مسلك خؤد تعمير كند ؤ مسلمان مفهؤم حزب انقلابى بين المللى (International Revolution Party) است كه آنرا اسلام براى تطبيق بر نامه انقلابى مطلؤبه تنظيم ميكند ؤ جهاد مبارزه انقلابى ( Revolutionary Struggle) ؤ صرف نيرؤى نهاي ايست كه براى نيل به هدف اين جماعت اسلامى از آن كار گرفته ميشؤد .

اسلام نيز بمثابه همه نهضت هاى انقلابى از عبارت مرؤج گذشته يك زبان ؤيژه اصطلاحى

پرسشى بميان مى آيد كه اسلام چرا عبارات ديرينه را ترك ؤ اين عبارت جديد را پسنديده است ؟ پاسخ آن جز اين نيست كه عبارت ( جنگ ) براى ملل ؤ سلطنت ها ؤ كارزار هاى بين آنها بكار برده شده ؤ تا امرؤز بكار برده ميشؤد . اشخاص يا احزابيكه جهت اهداف نفسانى ميرزمند ، محرك اصلى اين گؤنه پيكار ها تنها هدف شخصى يا اجتماعى ميباشد كه در آن شايبه يى از كدام ايديؤلؤژى ؤ حمايت اصؤل ديده نميشؤد . پيكار اسلام چؤن اين نؤعيت را نداشتهلهذا اين گؤنه عبارات را ترك ميكند . در پيشگاه آن منافع يك ملت يا ملت ديگر منظؤر نبوده و با آن علاقه يى ندارد كه يك سلطنت بر زمين مسلط بوده و سلطنت ديگر نابود شود . با چيزيكه اسلام علاقه دارد آن عبارت است از فلاح انسانيت وبراى اين نجات يك ايديولوژى خاص ؤ يك مسلك عملى خود را تطبيق ميكند ، مخالف اين ايديولوژى و مسلك در هر جاييكه دولتى باشد اسلام آنرا از بين ميبرد بدون در نظر داشت اينكه آن ملتى باشد يا كشورى . مدعاى اسلام تشكيل حكومت بر وفق ايديولوژى و مسلك آن بوده است ، بدون ملحوظ داشتن اينكه بيرق آنرا چه كسى بلند ميكند و ضربه آن بر حكمروايى چه كسى وارد ميشود . اسلام سرزمين ميخواهد آنهم نه حصه يى از زمين بلكه همه كره زمين را . اسلام براى اين نيست كه حكومت و زمين را از دست يك ملت كشيده در دست يك ملت ويژه يى در آورد ، بلكه تنها براى اينستكه ايديولوژى و پروگرام فلاح انسانيت را كه در دست دارد يا به عبارت درست تر بايد بگوئيم كه بر نامه فلاح انسانيت كه موسوم به اسلام است بايد تمام نوع بشر از آن مستفيد شوند . براى نيل به اين هدف از تمام آن نيروها ميخواهد كار بگيرد كه براى برپا ساختن انقلاب موثر واقع شده ميتوانند، و به كارگرفتن ازين نيروها را به عبارت جامع نام ( جهاد ) داده شده است . طرز فكر و ديدگاه مردم را به وسيله زبان و قلم تغير دادن و ايجاد انقلاب ذهنى در آنها نيز ، جهاد است . تغيرنظام حيات مستبدانه به نيروى شمشير و تشكيل يك نظام عادلانه نوين نيز جهاد است و درين راه صرف ثروت و تپ و تلاش جسمى نيز جهاد شمرده ميشود

قيد لازمى فى سبيل الله

اما جهاد اسلامى تنها ( جهاد ) نبوده بلكه ( فى سبيل الله ) است . قيد ( فى سبيل لله ) با آن يك قيد لازمى است ، اين عبارت نيز با زبان اصطلاحى ويژه اسلام تعلق ميگيرد، كه قبلاً به آن اشاره كرده ام . ترجمه تحت لفظى آن ( در راه خدا ) است . برخى از مردم در سوء تفاهم يا اشتباه افتاده مى انديشند كه جهاد فى سبيل الله عبارت است ازينكه اسلام مردم را با استعمال قوه ، به عقايد مذهبى خود بيرو ميسازد . زيرا در ذهن و دماغ تنگ اينگونه مردم مفهوم ( راه خدا ) جزاين جاگزين شده نميتواند . مگر در زبان اسلام اين مفهوم خيلى ها وسيع است ، هر اّن كاريكه غرض فلاح و بهبود اجتماعى صورت ميگيرد و هدف وغرض انجام كننده اّن هيچ نوع استفاده دينوى از اّن نباشد بلكه تنها هدف رضا و خوشنودى خدا باشد ، اسلام اّن را ( فى سبل الله ) قرار ميدهد . مثلاً اگر شما صدقه ميدهيد به اين نيت كه از اّن در دنيا طور مادى يا اخلاقى استفاده كنيد پس اين صدقه يا خيرات شما فى سبيل الله شده نميتواند و اگر نيت شما ازين خيرات اّن باشد كه شما به يك انسان بى بضاعت كمك مى كنيد تا خوشنودى خدا را حاصل كنيد ، اين عمل شما فى سبيل الله است

پس اين اصطلاح ويژه ايست براى آن گونه اعماليكه كاملاً بااخلاص باشد ، از همه اغراض نقسانى پاك بوده بانيتى انجام شود كه عمل يك انسان براى فلاح انسانهاى ديگر ، موجب خوشنودى خدا است و هدف نهايى زندگى انسان هم جز حصول خوشنودى ما لك كاينات چيز ديگرى نيست

( Terminology) بخؤد مى پسندد تا ايديؤلؤژى انقلابى آن از ايديؤلؤژى هاى عام كسب امتياز كرده بتؤاند ، و عبارت جهاد نيز مربؤط به اين زبان اصطلاحى ؤيژه يى است . اسلام عبارت حرب ؤ اينگؤنه عبارات ديگر عربى راكه به مفهؤم جنگ ( War) بكار برده ميشؤد قصداً ترك كرده است ؤ عؤض آن عبارت ( جهاد ) را كه هم مفهؤم با مبارزه ( Struggle) بؤده بكار ميبرد ؤ از آن هم جلؤرفته مفهؤم درست آن چنين ادا ميشؤد :( To exert one's utmost Endeavor in promoting a cause ) يعنى صرف همه نيرؤهاى خؤد جهت نيل به يك هدف . . . .

 

) . . )

يعنى : ما مقام عزت را در روز رستاخيز براى آن عده مردم معين كرده ايم كه نميخؤاهند در زمين برترى خود را بر قرار كنند و فساد كنند

پيرؤزى عا قبت تنها نصيب آنانى است كه از خدا مى ترسند ، در حديث شريف آمده است كه شخصى از رسول الله صلى الله عليه وسلم پرسيد مفهوم جنگ در راه خدا چيست ؟ شخصى براى ثروت جنگ مى كند . شخصى ديگرى براى كسب شهرت مى رزمد و شخصى سومى به اساس عداوت با شخص ديگرى جنگ مى كند يا از روى جوش و جذبه حميت ملى به پيكار مى پردازد از جمله اينها كدام جنگ فى سبيل الله است

آنحضرت صلى الله عليه وسلم در پاسخ او فرمود : پيكار هيچ يكى از آنها فى سبيل الله نيست ، پيكار فى سبيل الله از آن شخصى است كه هدف او اعلاى كلمة الحق باشد

. . .

در حد يث ديگرى آمده است كه : اگر شخصى جنگ كند و در دل اؤ نيتى براى بدست آوردن يك ريسمان شتر بستن هم باشد ، اجر اؤ به هدر رفت

.

الله تنها عمل كسى را قبول مى كند كه محض براى خوشنود ى او باشد واز آن هيچ مقصد و هدف شخصى يا حزبى در نظرنداشته باشد . پس قيد فى سيبيل الله براى جهاد از نقطه نگاه اسلامى ارزش خاصى دارد ، مجرد جهاد در دنيا هر جاندارى مى كند و هر يكى آن براى حصول مقصدش همه نيروى خود را صرف مى كند مگر "مسلمان " نام حزب انقلابى يى است كه در مفكوره هاى انقلابى او مهمترين


ايديولوژى بلكه ايدلوژى اساسى اينست كه جان و مال خؤد را خرچ كنيد و عليه همه نيرؤ هاى سركش جهان بجنگيد ، همه نيرؤ هاى جسمى و معنوى خودرا صرف كنيد نه براى اينكه سر كشان ديگر را از بين ببريد و شما به جاى او قرار گيريد بلكه تنها براى اينكه سر كشى و طغيان از جهان محو شود و قانون خدا در جهان نا فذ گردد.

ميخواهيم پس از شرح مختصر در معنويت مفهوم "جهاد" و " فى سبيل الله " آن داعيه انقلاب را تشريح بكنم كه اسلام با خود آورده است تا به آسانى فهميده شده بتواند كه براى اين داعيه نيازمندى جهاد چه بوده و غايه

داعيه انقلاب اسلامى

( objective) آن چيست ؟ :

خلاصه داعيه انقلاب اسلام از ين قرار است :{ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ}( سوره البقره آيه 21

)

يعنى : اى مردم تنها بندگى آن پرورد گار خود را بكنيد كه او ( تعالى ) شما را آفريده است

اسلام ، كار گران و دهقانان يا زمينداران و ما لكان فابريكه ها را مخاطب نساخته بلكه همه انسا نها را مخاطب ميكند ، خطاب او (تعالى) به انسان از حيث انسان است و ميفرمايد كه اگر شما جز خدا ، بندگى ، اطاعت و فرمانبردارى كدام كس ديگرى را ميكنيد ، پس آنرا ترك كنيد . اگر در نهاد خود شما ادعاى خدائى باشد، آنرا هم از دماغ خود بيرون كنيد زيرا قبولاندن بندگى خود بر ديگران و سر ديگران را براى خود خم كردن حق هيج يكى از شما نيست ، همه شما بايد از خدا بندگى كنيد و بايد همه شما در بندگى او تعالى برابر و يك سويه باشيد

{

. .تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا}( سوره آل عمران آيه 64 ).

يعنى : بياييد ما و شما گرد نكته يى جمع شويم كه در بين ما و شما يك سان است . اينكه ما جز خدا بندگى كسى ديگرى را نكنيم و در خداوندى هيچ كسى را هم شريك با خداوند قرار ندهيم و هيچ كسى از ما هيچ كسى را جز خدا مالك امر و نهى نيز نسازد

.

اين بود داعيه انقلاب جهانى و كلى كه شعار داده گفت :إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ - يعنى : حكومت جز خدا از هيچ كس نيست

.

كسى حق ندارد كه به ذات خود حكمران انسانها شود و چيزيكه به صلاحيت خود بخواهد به آن حكم كند و چيزيكه نخواهد از آن منع كند . انسانرا بالذات ، مالك امر و نهى قرار دادن در حقيقت آنرا شريك در خدايى قرار دادن است و اين اصل در جهان بناى فساد است . به آن فطرت درست يكه پروردگار انسان را آفريده است و راه راست زندگى را به او نشان داده . يگانه علت انحراف انسان تنها اينست كه مردم خدا را فراموش ميكنند و در نتيجه حقيقت آفريدن خود را نيز فراموش ميكنند و انجام آن بصورت لازمى اين ميشود كه برخى از اشخاص ، خانواده ها يا طبقات ، داعيه سرى يا علنى خدايى را گرفته و به وسيله استعمال قوه از مردم سوء استفاده كرده آنها را بندگان خود مى سازند . از جانب ديگر نتيجه اين خدا فراموشى و خود فراموشى آن ميشود كه برخى از مردم ، خداوندى زورمندان را قبول مى كنند و اين را حق او ميدانند كه آنها حكم كنند و اينها سرخود را در پيشگاه آنان خم كنند . اينست بنياد ظلم ، فساد و انتفاع نامشروع يعنى استثمار

( Exploitation) كه اسلام در مرحله اول آنرا محكوم مى كند و ميكوبد و براى از بين بردن آن شعار داده ميگويد !

{

وَلاَ تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ وَلاَ يُصْلِحُون }( سوره الشعراء آيه هاى 151و152 )

يعنى : هرگز به حكم آن مردم اطاعت نكنيد كه از حد مشروع خود تجاوز كرده اند و در زمين اشاعه فساد ميكنند و اصلاح نميكنند

.

{

لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا }( سوره الكهف آيه 28 )

يعنى : از شخصى هر گز اطاعت نكنيد كه ما قلبش را از ياد خويش غافل كرده ايم و شخصى كه از نفس و خواهشات خود متابعت كرد و كارش بر بناى افراط و تفريط باشد . { أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا} ( سوره هودآيه هاى 18و19

لعنت خدا بر آن ستمگارانى كه در راه مستقيم هدايت كرده خدا ايجاد مشكلات مى نمايند و ميخواهند آنرا خم و پيچ بسازند

) .

او (تعالى ) از مردم مى پرسند كه : أَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ؟

بندگى و اطاعت اين خدايان متغيره ايكه شما در بندگى آن ها مصروفيد مى پسنديد يا بندگى و اطاعت آن خداى واحد را كه نسبت به همه توانا و قادر است ؟ اگر گرويده اين خداى واحد و توانا نشويد بدانيد كه اين خدايان كوچك و كاذب شما را نجات نخواهند داد . اينها به نحوى از آنحا بر شما مسلط مى شوند و فساد و نابسامانى را بر پا مى كنند

.

{

إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ }( سوره النمل آيه 24 )

يعنى : در حقيقت بادشاهان چون در آيند به ديهى ، خراب كنند آنرا و عزيز ترين اهل آنرا رسوا سازند و همچنين ميكنند

{

.وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الفَسَادَ } ( سوره البقره آيه 205 )

يعنى : وچون رياست پيدا كند بشتابد در زمين تا تباهى كند در آنجا و نا بود سازد زراعت و مواشى را و خدا دوست ندارد تباهكارى را

.

اينجا فرصت تفصيل مزيد ميسر نيست . مختصراً اين مطلب را ميخواهم ذهن نشين بسازم كه دعوت توحيد و خدا پرستى اسلام تنها به مفهوم دعوت يك عقيده مذهبى نيست كه در اّن بصورت عموم دعوت عقايد مذهبى بعمل اّيد بلكه در حقيقت اين يك دعوت انقلاب اجتماعى

بوروژواها ، زمينداران و اجاره دارن قلمداد نموده اند و اكثريت مردم عامه را مطيع و فرمانبردار خويش ساخته اند و به اين ترتيب ارباب من دون الله عرض اندام كرده اند . از تمام جهان بنا بر حقوق طبيعى و طبقاتى شان خواستار اطاعت و بندگى ميشوند و به صراحت اعلام ميكنند كه

( Social Revolution) است .ضربهء اين دعوت مستقيماً متوجه طبقاتيست كه در لباس مذهب خود را رهبانان و گوشه نشينان . و در لباس سياست خويشتن را پادشاه ، حكمران و رئيس قبيله و در لباس اقتصادى خود را :

"

ما لكم من اله غيرى " و " انا ربكم الاعلى " و " انا احى و اميت " و " من اشد منا قوة " و در بعضى مواقع آنها بخاطر استفاده از جهالت ( Exploit) مردم عامه ، خدايان مصنوعى يى بشكل هيكل ها وبت ها ساخته اند تا به اين نيرنگ و حيله حقوق بندگان خدا را غصب كنند و خدائى كاذب شانرا تقويت بخشند . پس دعوت اسلام مخالف بت پرستى ، كفر و شرك است و تبليغ اسلام بخاطر عبوديت و بندگى خداى واحد و توانا . بطور مستقيم با اغراض و مقاصد حكومت يا حاميان و هوا خواهان حكومت متصادم بوده است ، روى همين علت آوانيكه پيامبرى نداى : يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ

را بلند كرد ، حكومت وقت بلا فاصله به مقابله وى دست بكار ميشد و تمام طبقات خاين نيز با وى همراهى و همكارى مى ورزيدند . زيرا اين ندا تنها بيان يك قضيه ما بعد الطبيعى

( Metaphysical Proposition) نبوده بلكه اعلام يك انقلاب اجتماعى بود و از نخستين زمزمه هايش بوى انقلاب سياسى به مشام ميرسيد .

خصوصيت دعوت انقلاب اسلامى

:

جاى ترديد نيست كه همه پيامبران عليهم السلام زعماى انقلاب بودند، و پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم بزرگترين زعيم و قائد انقلابى بود . اما چيزيكه درميان ساير انقلابيون جهان و اين زعماى انقلابى خدا پرست ، خط واضع امتياز را كشيده است اينست كه اين رهبران انقلابى با وصف اينكه نيات احسنى دارند اما عدل و مساوات را تأمين كرده نميتوانند ، آنها يا خودشان از طبقات مستضعف سر بدر كرده اند و يا احساس حمايت ازين طبقات را در خود جاداده و برخاسته اند و همه امور و شئون را از گوشه چشم همين طبقات مستضعف مشاهده مى كنند . در نتيجه اينگونه طرز ديد طبعاً غير جانب دارانه و تنها به نفع انسانيت نيست بلكه بسوى يك طبقه به چشم حقارت و نفرت مى نگرند و به گروه ديگرى از در حمايت و مهربانى پيش مى آيند . اينها تداوى ظلم و تعدى را طورى تجويز نموده اند كه در حقيقت خود جواب ظلم اند . براى آنها تجويز نظام اجتماعى معتدل ، متوازن و مبرى از احساسات انتقام جويانه ، حسد و عداوت امكان نا پذير است كه در آن مردم بصورت عمومى زندگى آرام و مرفه يى داشته باشند

برعكس پيامبران عليهم السلام ، چه بسا رنجهائى كه نكشيدند و چه بسا ظلم و استبداديكه آنها و ياران شان تحمل نكرده اند اما با آنهم اثرى از مقاصد و جذبات شخصى در نهضت انقلابى شان راه نيافته ، آنها در پر تو هدايات خداوندى راه مستقيمى را مى پيمايند و خدمات شانرا ايفا ميكنند و خداوند چون از احساسات انسانى منزه است نه با هيچ يك از طبقات انسانى رشته بخصوصى دارد و نه با طبقه ديگرى عداوت و دشمنى . روى همين واقعيت و در پر تو همين هدايات خداوندى ، پيامبران عليهم السلام علاوه بر اينكه تمام امور زندگى را با عدالت و انصاف كامل به پيش مى برند، عوامل رفاه و آسايش عامه نيز مطمع نظر شان بوده و همواره پى تدبيرى بوده اند كه فلاح و آسوده حالى تمام مردم را تضمين كرده بتوا ند . پيامبران خدا بر آن بودند تا نظامى را در جامعه مستقر سازند كه در آن هر شخصى در حدود جايز و حقه شان زيست كنند ، از حقوق قانونى شان مستفيد باشند و در روابط ذات البينى افراد و اجتماع موازنه كامل بميان آيد . همين علت است كه نهضت انقلابى انبياء عليهم السلام گاهى هم دستخوش نزاع طبقاتى

ضرورت جهاد و غايه آن

. ( Cass War) نشده است . آنها اعمار جديد اجتماعى ( Social Re -construction) را طورى ايفا نكردند كه طبقه يى بر طبقه ديگر مسلط باشد بلكه براى انجام اين رسالت عمده ، طرق عادلانه يى را اختيار كردند كه به اساس آن به تمام مردم يكسان امكانات وسيع ترقى و پيشرفت و سعادت مادى و روحانى فراهم شود . :

براى من دشوار است درين مقال مختصر آن همه تفصيلات نظامى و اجتماعى


( Social Order)
را كه اسلام اتخاذ نموده است ارائه بدارم . فرصت تفصيل آن انشاء الله فراهم خواهد شد . درينجا موضوعى را كه بايد توضيح ميدادم تنها اين بود كه اسلام عقيده مذهبى محض و مجموعه چند عبادات نبوده بلكه اسلام عبارت از يك سيستم جامعى است كه ميخواهد همه نظام ها و سيستم هاى ظالمانه و مفسدانه زندگى حاكم بر جهان را از ريشه بركند و عوض آن بر نامه اصلاحى اسلام را كه متضمن فلاح و بهبود انسانيت است نافذ سازد . اسلام براى اين تخريب و تعمير و اين انقلاب و اصلاح ، گروه و يا ملت ويژه يى را نه بلكه به كافه جامعه انسانى دعوت ميدهد ، اسلام آن همه طبقات و گروه هاى فاسد و خاين اعم از پادشاهان و روساء را نيز فرا ميخواند كه بياييد ! در آن حدود جايز و حقه اى زيست كنيد كه پروردگار تان براى شما مقرر فرموده است . اگر شما نظام عدل و حق را پذيرفتيد در ايمن و سلامتى خواهيد بود . در ينجا با هيح انسانى دشمنى نيست و اگر دشمنى هست ، با ظلم است ، با فساد است ، با بد اخلاقى است و دشمنى با كسيست كه از حد طبيعى و حق يكه خداوند (ج ) برايش مقرر ساخته تجاوز مى كند و مخالفت با عملى است كه كسى چيزى را تصاحب كند كه از نظر قانون خداوندى مال او نيست .

آنانيكه اين دعوت را مى پذيرند مربوط به هر طبقه يى ، هر نسلى ،هر ملتى و هر كشوريكه بوده باشند با حقوق مساوى و حيثيت مساوى عضو جماعت اسلامى شناخته ميشوند . و به ا ين ترتيب حزب انقلابى بين المللى يى بميان مى آيد كه قرآن عظيم الشان از آن ( حزب الله ) نام برده است و نام دومى اش ( جماعت اسلامى ) يا ((امت مسلمه )) است

اين حزب بوجود آمده و براى نيل به مقصد و اهداف اصلى اش جهاد را آغاز كرده است . هدف و اقتضاى تاسيس اين نهضت اينست كه اقتدار و قدرت نظام غير اسلامى را خاتمه بخشد و به عوض آن حكومتى با ضوابط و اصول معتدل و متوازن تمدنى و اجتماعى را مستقر سازد كه در قرآن عظيم الشان از آن به لفظ جامع ( كلمة الله ) تعبير شده است . اگر اين حزب در راه تبديلى حكومت و استقرار حكومت نظام اسلامى بذل مساعى ننمايد بدون شك هدف تأسيس و بوجود آمدن آن به هدر ميرود زيرا اين حزب غرض تأمين هدف و مقصد ديگرى بوجود نيامده است و جهاد جز اين ، راه و هدفى درپيش ندارد كه در آن صرف مساعى نمايد . قرآن مبارك يكى از مقاصد و اهداف تأسيس آنرا بيان مى كند و آن عبارت است از :{كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ }( سوره آل عمران آيه 110

. )

ترجمه : شما بهترين امت هستيد كه بيرون شده ايد براى مردم ، بر نيكويى ها امر مى كنيد و از نكوهيده ها باز ميداريد و ايمان داريد بر خدا

.

اين ، جماعت تنها واعظين

و وظيفه و رسالت آن از بين بردن تمام انواع ظلم و فتنه ، فساد ، بداخلاقى ، طغيان و خيانت ازروى زمين است . پايان بخشيدن و فرو ريختن كاخهاى ارباب من دون الله واستقرار نيكويى ها به عوض نكوهيده ها

((

( Preachers) و مبشرين ( Missionaries) تبليغ مذهبى نيستند بلكه جماعت سر بازان آرتش خداوندى نيز هستند : لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ :وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ ))

ترجمه : با آنها برزميد تا وقتيكه فساد باقى نماند و اطاعت تنها از خدا باشد

{

.إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِي الأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ }

ترجمه : اگر شما اين كار را نكنيد روى زمين را فتنه فرا خواهد گرفت و فساد بزرگ برپا خواهد شد

.

{

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ }

ترجمه : او (تعالى ) آن ذاتيست كه به پيامبرش راه مستقيم زندگانى دنيا و ضوابط درست اطاعت از حق را عنايت فرموده و فرستاده است تا تمام اطاعت ها را محو و نابود سازد و تنها اطاعت واحد را بر همه آنان فايق آورد باآنكه برخى از مردمانيكه با خداوند شريك مى گيرند به آن خوشنود نباشند

.

لهذا براى اين حزب جز كسب قدرت سياسى و زمام حكومت چاره ديگرى سراغ نميشود چه نظام مفسدانه تمدن بر اساسات تك حكومت هاى فاسد استوار است و يك نظام صالح متمدن تا وقتى و به هيچ ترتيبى استقرار يافته نميتوانند مگر اينكه دست مفسدين از زمام امر حكومت كشيده شود و مصلحين زمام امور را بدست بگيرند

قطع نظر از اصلاح عمومى جهانيكه با ايديولوژى و اهداف اين جماعت مغاير است ، اگر نظام حكومت بر محور ايديولوژى ديگرى بچرخد . حزبيكه ايديولوژى يى را بر حق شما رد در سايه حكومت ساير ايديولوژى ها ، مطابق با ايديولوژى مورد نظرش بسر برده نميتواند . اگر پيرو و هوا خواه ايديولوژى اشتراكى در انگلستان و امريكا سكونت گزيند و بخواهد در آنجا مطابق اصول اشتراكيت بسر برد به هيچ ترتيبى به اين آرزويش نايل نخواهد آمد ، زيرا ضوابط و اصول زندگى نظام سرمايه دارى ، بدون نيروى حكومتى بر او مسلط است و او از گزند آن نظام نجات نخواهد يافت . به همين ترتيب يك مسلمان نيز اگر در تحت يك نظام غير اسلامى بسر مى برد و بخواهد زواياى زندگى اش با روشنى اصول اسلامى منور باشد ، كاريست محال . زيرا قوانينى را كه او باطل مى پندارد ، و ماحول و معاشرتى را كه او حرام مى شمارد ، معاملاتى را كه او جايز نميداند ، تهذيب و طرز زندگى يى كه براى او فاسد بنظر ميرسد ، ريفورم تعليمى كه به نظرش مهلك است ، اين همه بر او و بر خانواده اش و بر فرزندانش طورى سايه افگنده كه به هيچ صورتى از آن رهايى نخواهد يافت

. .

پس به اين نتيجه ميرسيم كه شخص يا گروهيكه بر ايديولوژى يى اعتقاد داشته باشند به تأسى از اقتضاى طبيعى اعتقادش مكلف اند تا بخاطر از پادرآوردن حكومت ، ايديولوژى مخالفش و استقرار حكومت استوار بر ايديولوژى مورد اعتقادش ، صرف مساعى نمايند . چه اگر حكومت مخالف نظر و عقيده اش ، بر سرقدرت باشد درين صورت او نميتواند بر اصول و ايديولوژى خود عمل نمايد . اگر وى ازين مساعى ابا مى ورزد و غفلت مى كند هويداست كه او در حقيقت از عقيده و مسلكش منحرف شده است

{

.عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ لاَ يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ }( سوره التوبه آيه هاى 43 تا 45 )

ترجمه : خدا بتو عفو كند ، تو چرا به اين مردم دستور دادى تا در جهاد شركت نجويند برتو لازم بودكه به آنها اجازه نميدادى تا وقتيكه بدانى چه كسانى از آنها در ايمان شان راستگويان اند و چه كسانى كاذب اند ، آنانيكه بر خدا و روز رستاخيز ايمان دارند دستورى نمى طلبند از تو در تخلف از آنكه جهاد كنند باموال خويش و جان خويش .جز اين نيست كه دستورى مى طلبند از تو آنانيكه ايمان نمى آرند بخدا و روزآاخر

درين آيت ها ، قرآن عظيم الشان بصراحت خاطر نشان ميسازد كه ملاك و معيار صداقت و وفادارى شخص و يا افراد ، با جماعت در اعتقاد

. ( Conviction) اين است كه براى حاكم گردانيدن ايديولوژى مورد اعتقادش با مال و جان خود جهاد مى كند . اگر به حكومت ايديولوژى مخالف ، خوشبين هستيد اين دال بر اين حقيقت است كه در اعتقاد خويش كاذبيد و نتيجه اش اينست و اين خواهد بود كه در پايان امر عقيده نام نهاد تان بر ايديولوژى اسلام نيز نقش بر آب خواهد شد . در ابتداء اگر از حكومت ايديولوژى مخالف به كراهت حمايت كنيد بعد رفته رفته قلب شما به آن مأنوس خواهدگشت تا اينكه اين كراهت به رغبت مبدل خواهد شد و كار به مرحله يى خواهد رسيد كه شما خود براى دوام حكومت مسلك و ايديولوژى مخالف بذل مساعى نماييد و براى آن مصدر خدمت شويد . جهاد مالى و جانى تان به اين منظور خواهد بود تا عوض ايديولوژى اسلام ، ايديولوژى غير اسلامى بر جامعه حاكم باشد . تمام استعداد و توانايى تان در راه تضعيف كردن مسلك اسلام صرف خواهد شد و حينيكه به اين مرحله ميرسيد ، ميان شما و كافران جز دعواى منافقانه اسلام ، يك كذب خالص و يك نام پر فريب ، فرق و تميز ديگرى وجود نخواهد داشت . پيامبر اسلام صلى الله عليه وسلم در حديث مبارك اين نتيجه را با صراحت بيان فرموده اند :

(

والذى نفسى بيده لتأمرن بالمعروف و لتنهون عن المنكر ولتأخذن يدالمسىء ولتطرنه على الحق اطراء وليضربن الله قلوب بعضكم على بعض او ليلعنكم كما لعنهم )

ترجمه : قسم به آن ذاتيكه روح من در دست اوست كه يا شما را به نيكو كارى واميدارم واز ناپسنديده ها بر حذر تان ميدارم و دست بد كاران را از بدى ها كوتاه و آنها را جبراً به نيكويى ها سوق ميدهم و يا باز نتيجه قانون فطرت الهى به ظهور ميرسد و اثر قلوب بدكاران قلب هاى شما را نيز متاثر ساخته و شما نيز مثل آنها ملعون ميشويد

.

انقلابى جهانى

:

با مطالعه اين بحث توضيح خواهد شد كه مقصود

{

( Objective) جهاد اسلامى ، از پا در آوردن حكومت نظام غير اسلامى و استقرار حكومت اسلامى است . اسلام برپاساختن اين انقلاب را در يك كشور ويژه و يا چند كشور محدودى هدف قرار نميدهد بلكه ميخواهد انوار پر نور انقلاب اسلامى تمام زواياى تاريك گيتى را روشن و تابناك سازد . گرچه در وهله نخست برمنسوبين احزاب و تنظيم هاى اسلاميست كه در نظامهاى حكومت كشور هاى مربوط شان انقلاب را برپا سازند اما واپسين سر منزل مقصود آن جز يك انقلاب جهانى ( World Revolution) چيز ديگرى نيست . ايديولوژى و مسلك انقلابى ايكه نه براى منافع قوميت و مليتى باشد، بلكه بخاطر فلاح و مصالح علياى انسانيت مبارزه مى كند ، ديد وسيع و اهداف عمده و جهانى اش را تنها در چارچوبه ملتى يا كشورى محصور نگه نميدارد ، بلكه رسالت و اقتضاى طبيعى آن يك انقلاب جهانى است كه آنرا بايد در نظر داشته باشد . حق ، حدود جغرافيايى را نمى شناسد ، مطالبه و خواست حق اينست كه اگر من در يكطرف كوهى يا دريايى حق باشم در طرف ديگرى نيز بايد حق وجود داشته باشد .هيچ حصه و گوشه يى از دنياى انسانى نيز نبايد از من محروم باشد . هر جاييكه انسان در آتش ظلم و ستم و افراط و تفريط بسوزد كمك او بر من فرض است . اين تخيل و انگيزه را قرآن مبارك درين آيات بيان مى كند :وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا} ( سوره النساء آيه 75 )

 

. .

اين روشى است كه پيامبر بزرگوار اسلام رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و بعد از آن خلفاى راشدين آن را در پيش گرفته بودند . عرب ، سرزمينيكه در آن نهضت اسلامى بوجود آمد قبل از همه تحت تائير حكومت اسلامى قرار گرفت پس از آن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم كشور هاى همجوار را به پذيرفتن اصول و ايديولوژى حق دعوت نمودند و هنگاميكه زمامداران كشور هاى متذكره اين دعوت اصلاح را رد نمودند آنحضرت (صلى الله عليه وآله وسلم ) مبارزه مسلح

[ یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:, ] [ 16:40 ] [ سیف الله حدید ]


crrcel5nk11a9v4t6r.gifojjuwjq0sqs1qe41e0py.gif

وبسایت راه قرآن انتشار دهنده اسلام در سراسر جهان

به ادامه مطلب بروید.....


ادامه مطلب
[ جمعه 1 مهر 1390برچسب:, ] [ 4:52 ] [ سیف الله حدید ]

 استاد طالوت موحد شهید رحمه الله علیه

 

پیدایش و دوره‌ی تعلیمی:

 پدربزرگوار موحد شهید، نورمحمد خان فرزند محمد ابراهیم خان از نواده‌های ملک نورخان از قوم نورخان خیل مسکونی ده بابا علی ولایت کاپیسا مرتبط به قوم صافی است. نورمحمد پس از وفات پدرش محمد ابراهیم خان در حالی‌که یتیم بود همراه با مادر ودو برادرش به سرزمین مادری خویش قلندرخیل ولسوالی بگرام ولایت پروان اقامت گزین شد. نورمحمد خان با تکمیل دوره تحصیل ازدواج نمود و اولین ثمره ازدواجش فرزندی بنام پاینده محمد بود که آثار و علایم نبوغ و آینده‌ی درخشان از کودکی در چهره‌اش هویدا بود. پاینده محمد ایام طفولیت خویش را در فضای پر از مهر و محبت خانواد ه سپری نمود و درایام کودکی دروس دینی را در مسجد جوار منزل خویش فرا گرفت. بنا به توجه والدین از همان آوان طفولیت به نماز و تلاوت قرآنکریم پابند بوده و از گشت وگذار با اطفال کوچه دوری می جست. وی با شمولیت در مکتب ده قاضی مربوط مرکز پروان الی صنف چهارم اول نمره صنف خویش بود که پدر بزرگوارش که به مأموریت طبابت اشتغال داشت به ولسوالی غوربند ولایت پروان سپس به ولایت هرات تبدیل گردید. پاینده محمد نیز صنوف چهارم الی ششم را در سیاه گرد غوربند و هرات فراگرفت و پس ازآنکه پدرش به ولسوالی جاجی ولایت پکتیا تبدیل شد صنف هفتم را در لیسه آریوب مرکز این ولسوالی تکمیل نموده و بعد دوباره صنوف هشتم و نهم را در مکتب متوسطه ده قاضی مرکز پروان دنبال نمود و بالآخره صنوف دهم الی دوازدهم را در لیسه حضرت نعمان ( رحمه الله) واقع شهر چهاریکار مرکز ولایت پروان ادامه داد و درتمام جریان تعلیم اول نمره صنف خود بود

به ادامه مطلب بروید..........


ادامه مطلب
[ جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, ] [ 22:46 ] [ سیف الله حدید ]

توهین به اسلام

 

به ادامه مطلب بروید...........


ادامه مطلب
[ جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, ] [ 13:27 ] [ سیف الله حدید ]

شناسنامه امام بخاری رحمة الله علیه  

 

 

 نام: محمد. 

 

لقب: امیرالمؤمنین فی الحدیث . 

 

کنیت: ابوعبدالله . 

 

نام پدر : اسماعیل بن ابراهیم بن المغیرة بن بردزبة الجعفی . 

 

محل تولد : شهربخارا که جزء خراسان قدیم و ازبکستان 

 فعلی است. 

 

تاریخ تولد: روز جمعه بعد از نماز جمعه سیزدهم شوال سال 

 یکصد ونود وچهار هجری قمری. 

 

علت لقب جعفی : مغیره فرزند بردزبه که از اجداد امام بخاری  

است به دست الیمان الجعفی مسلمان شد ؛بدین خاطر به مغیره 

 جعفی و به امام بخاری نیز جعفی می گویند.

 

به ادامه مطلب بروید................


ادامه مطلب
[ جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, ] [ 13:17 ] [ سیف الله حدید ]

ابوبکر رضی الله عنه کیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

 

 

 

ابوبکر رضی الله عنه : 

 

1- اولین مردی است که مشرف به اسلام شده است. 

2- از مهاجرین اولین بوده است. 

به ادامه مطلب بروید..............


ادامه مطلب
[ جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, ] [ 12:44 ] [ سیف الله حدید ]

 

 

ماجرای 11 سپتامبر از فضا/ تصاویر انفجار برجهای دوقلو از ایستگاه فضایی
فضانوردی که در روز 11 سپتامبر 2001 در ایستگاه فضایی بسر می برد ساعاتی پس از برخورد هواپیما به برجهای دوقلوی منهتن از این صحنه عکسبرداری کرد.

 

 

 

 

 

به گزارش خبرگزاری مهر، روز 11 سپتامبر 2001 فرانک کالبرتسان، فضانورد آمریکایی پس از برخورد هواپیما به برجهای دوقلوی منتهن تصاویری باورنکردنی از انفجار مرکز تجارت جهانی نیویورک گرفت.

در حقیقت، در لحظه وقوع این فاجعه، ایستگاه فضایی بین المللی در فاصله 354 کیلومتری از سطح زمین درحال عبور از بالای نیویورک بود. این فضانورد در آن زمان تنها آمریکایی ساکن ایستگاه بود.

وی یک روز پس از این حادثه در یک پیام عمومی نوشت: "این وحشتناک است که دود حاصل از جراحات وارده بر کشورت را تماشا کنی."

وی توضیح داد زمانی که از این حملات آگاه شد به دور ایستگاه شروع به گشتن کرد تا سرانجام توانست پنجره ای را پیدا کند که به وی نمای مناسبی از نیویورک را ارائه می کرد.

این فضانورد افزود: "به نظر می رسید که دود حاصل انفجار عجیبی باشد که پایه آن به ستونی می رسید که در جنوب شهر واقع شده بود. خیلی وحشتناک بود."

همچنین پس از سقوط برجهای دوقلو از ناسا خواسته شد که از فضای بالای منتهن موقعیت را رصد کند. بنابراین یکروز پس از حادثه 11/9 تصاویری ماهواره ای از دود ناشی از انفجار تهیه شد.

این فضانورد نوشت از اینکه در زمان این حادثه تراژیک در کنار دوستان و خانواده اش نبوده است بسیار دلتنگ است. 

وی گفت: "این بسیار سخت است که در چنین لحظه ای تنها آمریکایی باشی که از سیاره ات دور هستی."

روزنامه دیلی میل در آستانه دهمین سالگرد حادثه 11/9 بار دیگر این تصاویر را منتشر کرد.

 

 
 

 

 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 به ادامه مطلب بروید...........
 
 
 
 
   

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, ] [ 8:4 ] [ سیف الله حدید ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 32
بازدید کل : 8450
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

راه قران

راه قرآن

ایلاف
ایلاف
شمس
شورای مرکزی سنت
لینکستان اهل سنت
معرفی سایتها و وبلاگهای اهل سنت
مسجد حسنین رضی الله عنه
مسجد حسنين
gallery

براي نمايش تصاوير گالري كليك كنيد


کد گالري

 فورم تماس با ما
نام و نام خانوادگي :
ايميل:
شماره تماس :
آدرس سايت :
نام شهر شما :
نحوه ي آشنايي شما با ما :
عنوان پيغام:
پيغام :

ابزار تماس با ما
درخشش نور